شایان جونشایان جون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

من و بابا و شایان کوچولو

دوستتون دارم بیشتر از جونم...

پسر گلم نمیدونم قبلا که تو رو نداشتم چطوری زندگی میکردم.الان که تو رو دارم میفهمم که وقتی میگن عشق و علاقه مادری یعنی چی...ممنونم که هستی...ممنونم که با اومدنت به زندگیمون خوشبختی من و بابا محمدتو کامل کردی...وقتی که تو باشی وقتی که بابایی باشه دیگه هیچی از این دنیا نمیخوام.یعنی چیزای دیگه در مقابل شماها خیلیییی کوچیک و بی ارزش میشن... خدایا اگه روزی ١٠٠٠ مرتبه بگم شکرت کم گفتم... شایان جونم کاش وقتی بزرگ بشی این وبلاگ هنوز باشه تا بخونیش و بدونی که ما چقدر عاشقت بودیم و هستیم. امشب برای دومین بار بردیمت پارک.بار اول هوا کمی گرم بود واسه همین دوست نداشتی و گریه کردی ماهم زود برگشتیم خونه.اما امشب هوا خیلی خوب بود.تو ...
30 شهريور 1392

2 ماهگی و پروژه واکسن

شایانم امید زندگیم الان ٤ روزه که وارد سومین ماه زندگیت شدی... روز ٢٠ شهریور من و بابایی بردیمت بهداشت.قد و وزنت و گرفتن که خدا رو شکر گفتن رشدت خوب بوده.بعد هم نوبت به واکسن رسید.بابایی که طاقت نیاورد و رفت بیرون اتاق و من موندم پیشت.تا سوزن و وارد بدنت کرد جیغت رفت هوا!!!وقتی اومدیم خونه استامینوفنی که قبل از رفتن بهت داده بودم اثر کرد و شما خوابیدی.تا شب گیج بودی و بیشتر خواب.فرداش بیغرار بودی.پات یکم ورم کرده بود ولی خدا رو شکر تب نکردی.الانم که دیگه خدا رو شکر رو به راهی و دوباره مثله قبل دلبری میکنی  این روزا دیگه کاملا هوشیاری و وقتی بیداری دوست داری همش باهات صحبت کنیم.منم دریغ نمیکنم.حتی موقعی...
24 شهريور 1392
1